بررسی ابعاد رابطه ایران و آمریکا

از آنجا که پس از 13 آبان رابطه ایران و آمریکا قطع شد و با توجه به مطرح شدن  بحث رابطه با آمریکا در روزهای اخیر و در آستانه 13 آبان مطرح شده است در اینجا لازم است مقداری پیرامون آسیب ها و فرصتهایی که رابطه با آمریکا در بر خواهد داشت بحث شود.

اگر بخواهیم در خصوص فرصت ها و تهدیدهای رابطه جمهوری اسلامی ایران با ایالات متحده امریکا تحلیلی ارائه کنیم می بایست به پیشینه‌ی روابط ایران و آمریکا نظری اجمالی بیفکنیم

از اواسط 1320 به دلیل ارزیابی جدید از وضعیت مالی و موقعیت استراتژیک ایران، دولت آمریکا نفوذ خود را در ایران بیشتر کرد و برای تقویت موقعیت خود در این کشور روش‌های مختلفی را به‌کار برد که مهم‌ترین آن کودتای 28 مرداد 1332 می‌باشد.

از این تاریخ به بعد، نفوذ گسترده‌ی آمریکا در ایران شروع شد و تا انقلاب اسلامی تداوم یافت. به طورخلاصه روابط دو کشور در دهه‌ی1340 به صورت روابط‌ دست‌نشاندگی و در دهه‌ی 1350 به صورت تحکیم و وابستگی است و به طور کلی طی این مدت ایران به دست‌نشانده‌ی نظامی و سیاسی آمریکا مبدل شد[i].

 

موضع‌گیری ایالات متحده نسبت به ایران در دوران تحولات انقلابی، از جمله مهم‌ترین تحولات روابط خارجی دو کشور قبل از پیروزی انقلاب اسلامی محسوب می‌گردد. به‌ طورکلی در دوران تحولات انقلابی ایران، سیاست آمریکا حمایت همه‌جانبه از محمدرضا شاه بود، اما در پی خروج شاه در 26 دی 1357، تمام سعی خود را به‌کار برد تا به هر نحو ممکن ایران را در اردوگاه غرب نگه‌دارد و از سقوط آن به دامان شوروی و روی کار آمدن یک دولت اسلامی جلوگیری کند.

تصویری که برخی از زمامداران آمریکایی از حکومت بعدی ایران در نظر داشتند، غیر از آن بود که بعدها در ایران استقرار یافت. آنان بر این باور بودند که یک حکومت ملی از عناصر لیبرال و وابسته به جبهه‌ی ملی سابق، زمام امور را در دست گرفته و منافع غرب و آمریکا در شکل محدودتری تأمین خواهد شد، لذا با سقوط رژیم محمدرضاشاه در 22 بهمن 1357 و روی کار آمدن «دولت موقت»، ایالات متحده از اولین کشورهایی بود که اقدام به شناسایی رسمی دولت موقت کرد. آمریکا در تلاش بود تا روابط خود را با ایران گسترش دهد و متقابلاً حکومت بازرگان نیز مایل بود که روابط خویش را با آمریکا حفظ نماید. اما اتخاذ سیاست «نه شرقی، نه غربی» از سوی امام‌خمینی، مانع از آن شد که روابط دولت موقت با آمریکا تا حد مطلوب پیشرفت نماید.

 

پس از آنکه محمدرضا شاه برای معالجه وارد نیویورک شد، دانشجویان پیرو خط امام در اعتراض به پذیرش شاه از سوی آمریکا، سفارت این کشور در تهران را مورد حمله قرار دادند. البته ملاقات بازرگان و یزدی با برژینسکی در الجزایر، مزید بر علت شد و در 13 آبان 1358 سفارت آمریکا تسخیر و کارکنان سفارت به گروگان گرفته شدند که امام‌خمینی از این واقعه با عنوان «انقلاب دوم» یاد کردند.

 

به دنبال اقدام دانشجویان جیمی کارتر رئیس جمهور وقت امریکا در شامگاه ۱۸ فروردین ۱۳۵۹ طی دستوری قطع روابط سیاسی و بازرگانی با جمهوری اسلامی ایران را اعلام کرد. این دستور که 5 ماه پس از تصرف سفارت امریکا در تهران به وقوع پیوست عکس‌العمل جدید دولت آن کشور در برابر گروگانگیری دیپلماتهای امریکایی در ایران بود. کارتر پیش از قطع رابطه با ایران، چند مرحله اقدامات سیاسی و اقتصادی علیه جمهوری اسلامی ایران به عمل آورده بود.

 

در نخستین عکس‌العمل، روز ۲۲ آبان ۱۳۵۸ دستور توقیف کلیه دارایی‌های ایران در بانکهای امریکایی و شعبه‌های خارجی آن را صادر کرد و خرید نفت از ایران را متوقف ساخت. در ۱۳ آذر، پانزده عضو شورای امنیت تحت فشار امریکا به اتفاق آرا قطعنامه شماره ۴۵۷ را در محکومیت اشغال سفارت امریکا در تهران منتشر کردند[ii].

 

ارجاع موضوع گروگانگیری به دیوان بین‌المللی دادگستری در لاهه از دیگر اقدامات امریکا بود. رأی این دیوان نیز روز 24 آذر علیه ایران صادر شد و 15 قاضی این دادگاه به اتفاق آرا جمهوری اسلامی ایران را به دلیل تصرف سفارت امریکا محکوم کردند.

 

در نهم دی 1358، شورای امنیت سازمان ملل تحت فشار امریکا قطعنامه 461 را در موضوع مجازات‌های اقتصادی علیه ایران تصویب کرد و تا 17 دی به ایران مهلت داد تا گروگانهای امریکایی را آزاد کند. 3 علاوه بر این بسیاری از مفسران امریکایی نیز از نیروی موسوم به «واکنش سریع» که در 11 دی 1358 به دستور کارتر در خلیج فارس شکل گرفت به عنوان عکس‌العمل واشنگتن در مقابل واقعه تصرف سفارت امریکا در تهران یاد کردند.

 

دستور قطع رابطه با ایران 17 روز قبل از مداخله نظامی امریکا در منطقه طبس با هدف آزادسازی گروگانها اتخاذ شد. جیمی کارتر پس از صدور فرمان قطع رابطه، در سخنانی اعلام کرد دیپلماتهای ایرانی 24 ساعت فرصت دارند خاک امریکا را ترک کنند.

 

موضوع قطع روابط سیاسی و اقتصادی امریکا با ایران، دو ماه پیش از صدور دستور کارتر، در قطعنامه ارایه شده از سوی امریکا به شورای امنیت سازمان ملل پیش بینی شده بود. در آن قطعنامه که در 24 بهمن 1358 به شورا ارایه شد امریکا خواستار اعمال تحریم‌های اقتصادی علیه جمهوری اسلامی و قطع رابطه با ایران به دلیل تصرف سفارت امریکا گردید. این درخواست در کنفرانس کشورهای صنعتی غرب نیز مطرح شده بود، ولی رایزنی‌های هیأت نمایندگی ایران در سازمان ملل و همچنین وتو شدن قطعنامه پیشنهادی امریکا توسط اتحاد جماهیر شوروی، باعث شد دولت جیمی کارتر در اتخاذ تصمیم برای قطع مناسبات سیاسی و بازرگانی با ایران تنها بماند.

 

بدین ترتیب تاریخ انقلاب اسلامی وارد مرحله‌ی جدیدی گردید و روابط ایران و آمریکا رو به تیرگی و خصومت نهاد؛ به‌طوری‌که این روابط خصمانه تا به امروز تداوم یافته است.

اما آنچه در این کلام قابل بیان می باشد اینکه یکی از مسایل اساسی در گفتگوی سیاسی، محاسبه سود و زیان است، عرف بین‌المللی بدینگونه است که اگر رابطه سیاسی واجد حداقلی از منافع نباشد و یا رابطه ضرر داشته باشد، در کشور اقدام به برقراری ارتباط سیاسی نمی‌کنند. چرا که برقراری رابطه، موجد هزینه‌هایی است و تداوم آن نیز همواره هزینه دارد. براین اساس دولتها به تناسب نیازی که به مراوده با جهان خارج دارند و نیز به تناسب توانمندی آنان برای قبول هزینه رابطه، با دولت‌های خارجی ارتباط برقرار می‌کنند. بر همین اساس اصولاً سیاست خارجی، فعالیت‌های یک کشور در محیط و شرایط خارجی است. در همین ارتباط، سیاست خارجی می‌تواند یک استراتژی و یا برنامه‌ای از فعالیت‌ها تعریف گردد که توسط تصمیم‌گیران یک کشور در برابر کشورهای دیگر و نهادهای بین‌المللی انجام شده تا به اهدافی برسند که «منافع ملی» آن کشور خوانده می‌شود.

 

البته در این بین ممکن است کشورهایی نظیر ایران استراتژی خارجی‌شان بر «رابطه با همه» مبتنی باشد و جز در موارد خاص از ارتباط استقبال کنند ولی در عین حال به دلیل هزینه بالای رابطه و غیرضروری بودن ارتباط از برقراری رابطه سیاسی با کشورهایی اجتناب ورزند.

 

با توجه به آنچه در ابتدا بیان شد و همچنین با بررسی دقیق تاریخ سیاسی ایران می توان اذعان داشت از زمانی که آمریکایی ها (بعنوان یک قدرت جهانی) در سال 1322 (اواخر جنگ دوم جهانی) به ایران پای نهادند تا 13 آبان ماه 58 که از ایران رانده شدند، همواره برخورد تحقیرآمیزی با ایرانیان داشته‌اند و خودشان نیز در موارد زیادی به آن اذعان کرده‌اند.

 

علاوه بر این، در طول دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز بدون تردید آمریکایی ها ضربات فراوان و بعضاً جبران‌ناپذیری بر انقلاب اسلامی وارد کرده‌اند. در این دوران، آشکارا ایالات متحده در پی سرنگون کردن نظام جمهوری اسلامی بوده است. آنان هیچگاه کتمان نکرده‌اند که تحمل حاکمیت دولت اسلامی در ایران را ندارند و دائماً در کار اخلال علیه انقلاب ما بوده‌اند.

 

باید اضافه کرد که خصومت آمریکا با ایران تنها شامل عملکرد ضد ایرانی و ضد اسلامی آنان در گذشته نمی‌شود. آنان در آینده نیز انگیزه فراوانی برای مخالفت با منافع جمهوری اسلامی دارند. آمریکاییان با مذهبی بودن حکومت مخالف بوده‌اند و در آینده نیز مخالف خواهند بود. آمریکائیها با استقلال انقلاب ایران مخالف بوده‌اند، در آینده نیز مخالف خواهند بود. آمریکائیها با فعالیت «آزاد» نظام جمهوری اسلامی در برابر سیستم غرب محور بین‌الملل مخالف بوده‌اند، فردا نیز مخالف آن خواهند بود. آمریکائیها با همدلی ایران با ستمدیدگان جهان که مورد ظلم سیستم بین‌الملل مخالف بوده‌اند، در آینده نیز مخالف خواهند بود. آمریکا با احیای اسلام سیاسی در مجموعه کشورهای اسلامی مخالف بوده‌اند، در آینده نیز مخالف خواهند بود. آمریکائیها در گذشته حمایت ما از مظلومین فلسطین و مخالف با رژیم صهیونیستی را مصداق «تروریسم» می‌دانسته‌اند، در آینده نیز خواهند دانست و...

 

با این وصف، آمریکای فردا همان آمریکای دیروز است و ماهیت آن هیچگونه تغییری نیافته است. بنابراین ما چگونه می‌توانیم به کسی که دیروز رسماً اعلام کرده «در پی خشکاندن ریشه ملت ایران» است و رسماً حدود سیصد مسافر بی‌گناه ما را بر روی آسمان خلیج‌فارس به شهادت رسانده است و برای سرنگونی حکومت ایران بودجه رسمی به تصویب می‌رساند و دولت مردان آن مثل یک دوره‌گرد در جهان می‌گردند تا پیوندهای ایران با خارج از مرزهایش را قطع کنند، اعتماد کنیم و به پای میز مذاکره بنشینیم.

آیا برای آن همه ظلم و تجاوز، کوچکترین نشانه‌ای از نرمش از سوی آمریکائیها مشاهده کرده‌ایم؟ آمریکایی‌ها با زرنگی خاصی از مذاکره با ایران دم می‌زنند و خود را طرفدار گفتگو می‌شمرند و در همان حال با قلدری به ما فشار می‌آورند تا با آنان مذاکره کنیم. خود این مبنا به تنهایی بیان‌کننده تحمیلی بودن مذاکره و اهداف ناگفته‌ای است که آمریکائیها ترجیح می‌دهند پوشیده باشد.

 

از سوی دیگر در حالیکه آمریکا برای مذاکره کردن  به رغم درخواست رهبران بعضی کشورها به آن تن نمی‌دهد، به چه دلیل به ایران برای قبول مذاکره فشار می‌آورد؟ مابه عنوان یک کشور جهان سومی چه تأثیری در منافع جهانی آمریکا داریم؟در رابطه با مذاکره با ایران، آمریکا دنبال چه چیزی است؟ چه دستاورد مهمی باعث اصرار آمریکا مبتنی بر مذاکره با ایران شده است؟ آمریکایی‌ها دیری است دنبال جا انداختن تئوری نظام تک قطبی به رهبری خود هستند. در این ودای یک روند اسلامگرایی، استقلال‌طلب و معارضه‌جو با اهداف آنان کاملاً در تضاد می‌باشد. آمریکا در گفتگوی با ایران (به هر نتیجه‌ای که منجر شود) به تعبیر مقام معظم رهبری «مستکبر دنبال ثبت کردن حرف خودش است.» آنان می‌خواهند مهمترین مانع ایدئولوژیک بر سر راه سیاست حاکمیت بر کل جهان را از میان بردارند. آنان دنبال آنند که «همان رشته باریکی که با حادثه تسخیر لانه‌ جاسوسی قطع شد دوباره وصل کنند تا بتوانند از همان رشته باریک برای تحمیل خواسته‌های خود استفاده کنند.» به تعبیر مقام معظم رهبری، مذاکره آمریکا با ایران، نقطه شروع تحمیل از سوی آمریکاست:

 

«حرف اینکه جمهوری اسلامی بگوید ما مذاکره را قبول داریم و یا به نحوی این را بفهماند یا جوری کند که معلوم بشود حالا حرفی هم ندارد که با آمریکا مذاکره کند این اولین ضربه‌ای است که به ما وارد کره‌اند، تازه این شروع تحمیل‌هاست.» مذاکره ایران و آمریکا، قطعاً انقلاب اسلامی را وارد فضای تازه‌ای می‌کند؛ فضایی که استکبار جهانی نه به عنوان یک دشمن که باید از آن بر حذر بود و در مقابل آن ایستاد بلکه به عنوان یک روند قابل قبول قلمداد می‌شود. در این فضای تازه جایی برای مقاومت و مقابله وجود ندارد بلکه باید «وضع موجود» را پذیرفت و با عوامل بوجود آورنده آن همکاری کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد